شهید محمد مهدی گدازگر
شهید محمدمهدی گدازگر نام پدر: محمد علی نام مادر: شهربانو دیانت پور تولد:1342/6/31 شهادت:1364/11/30 محل شهادت: فاو والفجرهشت گلزار: شهدای گله محله
وصيت نامه
روحاني شهيد: محمد مهدي گدازگر «كُلُّكُمْ قُولُوا ياحُسَيْن» سلام بر تو اي سرور آزادگان و سلام بر نهمين ذريّهات، مهدي -روحي و ارواح العالمين له الفداء- و سلام بر مادرت فاطمه-سلام الله عليها- كه اميد زيارت او دارم و سلام بر امام امت و آقايم كه جانم فداي او باد و آخرين سلام من بر امت شهيدپرور. وصيت ما: اول؛ وحدت را از ياد نبريد كه علت تمام پيروزي ها است. به قول خداوند: اِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ اِخْوَه. به نظر من دو چيز عامل پيروزي شما ملت است:
1ـ جدا نشدن از رهنمودهاي قرآن.
2ـ جدا نشدن از روحانيت اصيلِ حسين دوست.
مردم! به هوش باشيد؛ سران كفر در عراق جمع شدند و فتوا دادند كه اين امام، خارجي است، چنانچه به آخوندِخراساني و آيت ا... كاشاني گفته بودند: يكي نشانة اسلام در او نيست و ديگري خارجي است. فراموش نكنيد كه اين روحانيت اصيل بودند كه راه حسين-عليه السلام- را ادامه دادند. بله، او خارجي است، مانند جدّش كه سرش قرآن خوانده، او نيز ندايمرگ بر اسرائيلش بلند است. دوم؛ مردم! هر روز شهدايي آوردند و شما همين طور بيتفاوت گذشتيد و براي چند دقيقه به فكر فرو نرفتيد كه شما نيز رفتني هستيد؛ روزي شما نيز درون تابوت گذاشته و به خاك سپرده ميشويد. چرا هر روز ملت شعارِ شهيدان زندهاند را ميدهد ولي به مفهوم آن توجه نميشود؟ شما بازاريان مقداري بر اين مردم فقير و محروم رحم كنيد؛ نگذاريد آنها گوشههاي منزل بنشينند و فقط آرزوي داشتن كنند. چرا فقط درِ مغازه را پائين ميآوري و هيچ به فكر فرو نميروي تو نيز مي ميري؛ پس بُدُو براي آخرت خود توشه گير. خواهران اين امت! حيا خوب است و از براي شما خوبتر است. مقداريدر فلسفه ازدواج فكر كنيد؛ چرا اين عمل را انجام داديد؟ براي حفظ عفت عمومي، سعي كنيد حجاب نمائيد. روزي شما را كفن ميكنند؛ شما نيز بكوشيد روز قيامت عريان نباشيد كه خجلت در آن روز سودي ندارد. سوم؛ به روحانيت عزيز! بيشتر شما درآزمايش خدا قرار گرفتهايد، مواظب باشيد ياد خدا از شما نرود. مولا علي-عليه السلام- به تعبيري اگر اشتباه نكنم، خلافت را از كفش پارهاش بيارزشتر مي داند، فقط حسِّ مسؤوليت او را وادار به اين امر عظيم ميكند. شما مهدي-عجل الله تعالي فرجه- داريد، فاطمه-سلام الله عليها- داريد؛ حسين –عليه السلام- داريد. نگذاريد اين سرمايه را از دستتان بگيرند. دنيا دو روز است، يك روز به نفع ما و يك روز به ضررِ ما؛ نكند روزي كه به نفعِ ما است غافل از مسؤوليت و غافل ازخداوند شويد. « اِنَّ الْجَهَادُ بَابٌ مِنْ اَبْوَابُ الْجَنَّهَ فَتَحَهَ اللهُ لَخّاصَّهِ اَوْلِيَائهِ» (همانا جهاد دري از درهاي بهشت است و خداوند براي دوستان خاص و مخلص خود ميگشايد. محبوبم! از كريمي مانند تو بعيد است كسي را كه خودت بدين جا آوردي و به مهماني پذيرفتي را دستِ خالي برگرداني. چه مشتري خوبيكه چانه نمي زند، مي داند اين كالا چنين عيبي دارد، اما ميخرد. (غفور، كريم، ستارالعيوب، رحمن، ذوالجلال، رحيم،سريع الرضا)، بيا بندة من خودم تو را پاك ميكنم و حتي گناه تو را نميگذارم رسولم با خبر شود و به فرمودة جعفرابنمحمد الصادق -عليهما السلام-:(كسي كه در راه خدا كشته شود خداوند گناهان او را به او نشان نمي دهد). چه لطفي از اين بهتر؛ حال خدا! بندة گناهكارت آمد اما با هزاران اميد به رحمتت، البته نه فقط براي پاك شدن كه اين چيز سهل است از براي تو، بلكه براي رسيدن به نور وصالت و نيست شدن در وجودت. شايد به ظاهر، نيست ميشوم اما قطره چون واصل به دريا ميشود، دريا شود. خدايا اگر تو ميپسندي نگذار حتي جسدم به منزل برگردد؛ بگذار همچنانكه قبر امُّالائمه -سلام الله عليها- نامعلوم هست اين جسم عنايت شده به نزدت به امان باشد. آمين، بحقّ سيّد العظيم و اهل بيته الكريم تاريخ سال 1364
خاطرات
«روحاني شهيد: محمد مهدي گدازگر» «زيباترين آرزو» شهيد گدازگر در آخرين عمليات، يعني عمليات والفجر8 با لباس روحانيت در جبهه حاضر بود. به خاطر مسائل امنيتي از طرف فرماندهان دستور رسيد كه عمامههاي سفيد بايد برداشته شود. ولي ايشان از زمين گذاشتن عمامه امتناع ورزيد وگفت: «ميخواهم بالباس جدم به شهادت برسم و سرانجام عمامه را از سر برداشت. پس از شهادت وي عكسهايي كه از پيكر ايشان گرفته شده بود را نگاه ميكرديم. دريكي از عكسها كه دقت كرديم، ديديم شهيد گدازگر، عمامه را به كمر بسته و روي زمين نگذاشته بود. مهدي به آروزي خويش رسيد وبا لباس روحانيت به ديدار حضرت دوست شتافت.
زندگینامه روحانی شهيد محمد مهدی گدازگر
از دل نه، ولي ز ديده، ياران رفتند اي ديده کجايي که تماشا بکني مردانه به گلوله باران رفتند از جبهه دل، خبرنگاران رفتند سال ها از عروج خونين پرستوهاي مهاجر مي گذرد. آنان که جام شهادت را از ساقي آن، در بزم حضور گرفتند و جرعه نوش آن شهد گوارا شدند. آنان به هواي کوي جانان، از «صفا»ي جان تا «مروه» مراد را با پاي سر دويدند و از زمزم ايمان سيراب شدند. سخن در وصف يکي از وارثان هدايت و سيادت انبيا است. آري؛ سخن از شهيد «محمدمهدي گدازگر» است او که بيمار عشق بود و شفايش، «شهادت» بود. او در سومين روز ازشهريور ماه 1342 در خانواده اي مذهبي و با اصالت در شهرستان بابل، چشم به جهان هستي گشود. دوران کودکي را تحت حمايت و سرپرستي والدين مهربانش گذراند، سپس راهي مدرسه شد تا پله هاي رشد و معرفت را گذرانده، بتواند منشاء خدمت به جامعه شود. تحصيلات کلاسيک را تا پايان مقطع دبيرستان با موفقيت پشت سر نهاد. پس از اين مرحله، قلب محمدمهدي که به عشق مولايش مهدي -عجل الله تعالی فرجه- زنده شده بود، ديگر آرام و قرار نداشت. در نيمه هاي شب زمزمه عارفانه اش اين بود که در جمع سربازان امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- قرارگيرد. آري، او با همين انديشه برگرفته از معرفت عاشقانه به مولايش مهدي -عجل الله تعالی فرجه- راهي اردوگاه سربازان آن حضرت شد و تحصيلات حوزوي را در مدرسه علميه «بهشت» آغاز نمود. بعد از مدتي جهت ادامه تحصيل به شهر مقدس قم هجرت کرده، تحصيلاتش را تا اتمام کتاب شريف «لمعه» ادامه داد. هدفش از طلبگي آمادگي براي جانفشاني در رکاب مولايش مهدي بود. او سپيده وصال را در يک قدمي خود مي دانست و آن قدم را مي خواست با «شهادت» بردارد و شهادت گلي است که در دل هر کس نمي رويد؛ چراکه هنر مردان خدا است. با شروع جنگ تحميلي همراه با قافله اصحاب عاشورايي امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- قدم درميدان هاي شرافت و ايثار نهاد. او درمدت دو ماه، پنج مرتبه در جايگاه نيروي رزمي- تبليغي و آرپي جي زن به جبهه حق بر ضد باطل اعزام شد. سرانجام اين سرباز فداکار و عاشق امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- در 7/12/1364 در منطقه «فاو» شربت شيرين شهادت نوشيد و به آرزوي ديرينه اش رسيد. «روحش شاد و راهش پررهرو باد.»